مثل سوفی غول بزرگ مهربان، شبا خوابم نمیبره. الان ساعت ۴ شده هنوز نخوابیدم با اینکه باید فردا صبح پاشم ساعت ۶ برم مراقب وایستم واسه امتحان. شدت کارام این یک هفته اخیر کمتر بود و کلا با زینب بازی کردیم. دقیقا مثل بچگی هامون و چقدر خوش گذشت بهمون. بیکاری مطلق داشتیم و به در و دیوار نگاه کردیم و چیزای خوشمزه خوردیم. کلی خندیدیم. حس خوب تجربه کردیم. فقط من و زینب میتونیم این حس ها رو تجربه کنیم. مثل پینگ پنگ که فقط با کسری به من حال میداد. بیکاری هم فقط با زینب حال میده چون علایقمون تقریبا ۹۰ درصد یکیه. جا داره از جوجه کباب تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ یاد کنم با دستپحت زینب که دیوانه کننده بود.
پ.ن : بیکاری بیشتری لازم دارن با فکر و خیال کمتر