چهارشنبه بیست و نهم مرداد ۱۴۰۴ ساعت 11:41 توسط حسین | 

گاهی تو کشمش با خودم قرار میگیرم که الان باید بر خلاف میلم برم سراغ ارتباط گرفتن با آدما یا نه؟

تنها جایی که با این چالش ها رو به رو میشم محیط کار کارمندیمه چون واقعا از مقوله درست ارتباط گرفتن با اینکه خیلی تلاش می‌کنم سر در نمیارم، همیشه دچار سردرگمی عجیبی میشم.

در کنار اینکه ترجیح میدم مثل ربات وظایفمو انجام بدم بعضی وقتا انگار نیاز میشه یه پاتک بی دلیل به بقیه بزنم تا انگار مثلا ثابت کنم من الان با شما اوکی ام. اما همه اینا بر خلاف میلمه و از اونجایی که از کودکی عادت کردم بر خلاف میلم و باطنم عمل کنم. مثل یه عادت مزخرف یا اعتیادی که نتونی ترکش کنی اکثرا کارایی در ارتباط با آدما انجام میدم که خودم خیلی باهاشون حال نمیکنم و بر اساس عرف و اجتماع مجبور به انجام یه سری حرکات میشم.

شاید برای همینه که آرزوی قرار گرفتن تو محیط هایی رو دارم که همه چی به میل و علاقم باشه.

دوست دارم تلاش کنم عقیده آدما درباره من اصلا برام مهم نباشه و تا اینجا رسوندم که گاهی مهمه و گاهی نه!

برچسب ها :

از سختی های ارتباط

دوشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۴ ساعت 12:26 توسط حسین | 

هیچکس رو نمیتونیم بیشتر از خودمون دوست داشته باشیم. چرا؟ چون احساسات عمیقمون رو فقط خودمون میتونیم درک کنیم. وقتی این احساسات عمیق رو در آغوشت بگیری میتونی کنترل شون کنی. دقیقا به همون اندازه که بهشون نیاز داری. پس قراره خیلی خیلی زیاد با خودمون وقت بگذرونیم تا جایی که خودمون رو بتونیم درک کنیم. بعد از این مرحله احتمالا ارتباط با آدما ساده تر میشه و این همون چیزیه که باید از کودکی یاد بگیریم.

پ.ن : تراوشات ذهن من بعد از هزاران نوشته موقت

برچسب ها :

احساسات عمیق

مشخصات
وبلاگ شخصی و روزانه نویسی
حسین ام و 26 سالمه.