تو این دو جلسه ای که دارم تراپی میشم، فهمیدم چقدر معیار های شغلی میتونه برای یه آدم مثل من مهم باشه. من کسی ام که دوست دارم کارم بهم پرستیژ، احترام، ارتقا و خیلی چیزای دیگه رو بده. نه اینکه بدتر بخواد همه اینا رو ازم بگیره تازه چند تا مشکل دیگه هم بزاره روش. وقتی تراپیست میگه تو دلایل خیلی موجهی داری برای اینکه از کارت بدت بیاد یکمی دلم گرم میشه. اینکه این همه مدت غر الکی نمیزدم. یه کار بد میتونه ویژگی های منفی ژنتیکی تو بیاره بیرون باهاش بازی کنه آخرشم یه سیلی محکم بزنه در گوشت. قرار شده اینجا رو کارگاه خودسازی کنم برای خودم. کار شدیدا سختیه ولی تلاشم رو باید بکنم...