دوشنبه شانزدهم تیر ۱۴۰۴ ساعت 9:30 توسط حسین | 

یه وقتایی هست دوست داری با تمام انرژی روی خودت وقت بزاری و تغییرات ایجاد کنی، اما هر چی روزت میره جلوتر اون هیجان کمتر میشه. میای میشینی سر کاری که دوسش نداری و مجبوری بری و با دیدن آدمایی که از معاشرت باهاشون لذت نمیبری و تحملشون میکنی انرژیت کمتر میشه. غصه و ترس روزای بعدتو داری که قراره بازم احساسات نامعلومی رو تجربه کنی! انرژیت کمتر میشه. به وضعیت جسمیت نگاه میکنی انرژیت کمتر میشه. کلی تعارض با خودت تجربه میکنی و البته بدبیاری هایی که روزمره برات اتفاق میوفته. فکر کنم در مقایسه با یه دو زیست خیلی ابعاد زیادی از هر چیزیو باید لمس و احساس کنی. اینجوریه که در نهایت از انسان بودن خودت خسته میشی و دوست داری فقط چشماتو ببندی و هیچی نباشه. اگه نوشتن و تنهایی برای انسان دست نیافتنی بود قطعا تحمل کردن این موجود سخت تر میشد. من از مرز جنسیت ها فراتر رفتم تو ذهن خودم و الان با انسان بودن مشکل دارم. یه زمانی با جنسیت ها درگیر بودم.

قطعا این همه مشکل و زشتی تو جهان از ذات درگیر انسان به وجود اومده. چون انقدر ابعاد و وجه داره که اصلا برای خودشم قابل شناخت نیست چه برسه به بقیه که بخوان تحلیل کنن که چرا یه آدم یا جامعه فلان رفتارو از خودش نشون میده.

خشم بیشترین چیزیه که همین الان دارم تجربه می‌کنم.

برچسب ها :

خشم

مشخصات
وبلاگ شخصی و روزانه نویسی
حسین ام و 26 سالمه.