ثبات هم میتونه لذت بخش باشه هم خسته کننده. بیشتر وقتا لذت بخشه! امروز بعد از مدت ها دوباره یکی از اساتید دانشگاهمون بهم پیام داد و مثل همیشه منو یاد کرد و سلام و علیک. ولی من همیشه به خاطر این یک طرفه بودن ارتباطم با بعضی از آدما احساس عذاب وجدان دارم. جدای از اینکه منو یاد خاطرات نسبتا بد دوره دانشگاهم میندازه کلا آدم پیگیری نیستم. نه که بی معرفت باشم ولی به صورت ذاتی فراموش میکنم بقیه آدما رو غیر از خانوادم. شاید از شخصیت درون گرام میاد یا شاید به خاطر ضربه خوردن از اعتماد به آدما تو کودکی یا حتی نوجوانی و ...
الان که با قشر نوجوان سر و کله میزنم انقدری رعایت شون رو میکنم که انگار دارم با بزرگترین اساتید کره زمین حرف میزنم. که نکنه یه وقت تروما بگیرن از من که تروما گرفتن تو نوجوانی اتفاق خیلی نزدیک و قریبی یه.
تمام توانم رو میذارم تا از استعداد هاشون تعریف کنم ولی خدامیدونه چقدر سخت تشویق میشن بچه های این دوره زمونه. قشنگ یادمه حتی یکبار هم تو کل دوران تحصیل از سمت معلما و اساتید و ... تشویق نشدم.
کافی بود فقط یه دست بذارن رو شونم و بگن تلاشت تحسین بر انگیزه که داری خودت رو پاره میکنی تا تو درس ریاضی از ۱۰ بشی ۱۵. اونوقت میدیدن که همه مون شکوفه میزدیم و عشق میکردیم.
ولی بچه های الان... واقعا سخت تشویق میشن و آدم حس میکنه تو رو کم میبینن که نمیتونن تشویق کردنت رو مهم بدونن برای خودشون.